پایاپایا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

تنها دلیل بودنم

مهربون

میدونی داری چه میکنی با من؟میدونی هر روز عاشق تر و دیوونه تر از پیش میشم؟ میدونی حتی با دیدنت هم اشک توی چشمام جمع میشه و دوست دارم تا آخر دنیا نماز شکر بخونم بخاطر داشتنت.آره میدونی .میدونم که میدونی. میدونی نفسم به نفسهات بسته است میدونی که انقدر مهربونی . این روزا احساس میکنم روی زمین نیستم احساس می کنم خونمون توی آسمون نزدیک خداست احساس میکنم خدا یه جوردیگه ای به من نگاه میکنه وووووووووواااااااااااااااااایییییییییییییی خدایا عاشقتم یعنی من انقدر بنده خوبی بودم که همچین نعمتی رو به من دادی؟ شکرت خدایا مکالماتمون با هم زیاد شده راجع به همه چیز با هم حرف میزنیم حتی نظر هم میدی قربونت برم.وقتی میریم بیرون ا...
26 خرداد 1392

قناری

عزیز دل مامان نمیدونم واسه ثبت این روزها و لحظه ها باید چکار کنم آخه من میخوام همشون رو داشته باشم میخوام همیشه هر لحظه این روزها یادم بمونه تک تکشون برام یه دنیاست. از آخرین باری که برات نوشتم خیلی گذشته .ماه پیش عروسی عمه سپیده بود که خدارو شکر بخوبی برگزار شد و به ما هم خیلی خوش گذشت شما هم که مثل همیشه راه رفتی و دل بردی . بعد از عروسی بابا مهدی رفت زاهدان و ایندفعه هم دوهفته موند مامان اینا هم رفتن شمال از اونجا هم رفتن خرم آباد و من و تو کلا تنها بودیم و مثل همیشه واسه اینکه حوصله مون سر نره مریض شدیم حسابی. اول تو سرما خوردی و منم که طاقت مریضی تورو ندارم بعد از تو افتادم.خلاصه خیلی خوش گذشت بابا مهدی هم که برگشت یک ر...
5 خرداد 1392
1